مدل سرآمدی تجاری

مدل سرآمدی تجاری (BEM) چیست؟
مدل سرآمدی تجاری، مدلی نه بخشی است که در ابتدا بوسیله بنیاد مدیریت کیفیت اروپا (EFQM) طراحی شد. هدف این مدل، حمایت از مدیریت سازمانهای اروپایی است تا از این طریق به فرایند تبدیل کیفیت به عاملی اثربخش برای دستیابی به مزیت رقابتی در سطح رقابت جهانی سرعت بخشد.
 
چگونگی عملکرد مدل
 
اساس کار در مدل BEM بدین گونه است که شما از طریق مقایسه سازمان خود با مدل، دست به خودارزیابی میزنید. این مدل، دارای منطقی قابل قبول بدین مضمون است که حصول نتایج – اعم از نتایج مالی، رضایت مشتری، رضایت عامه و تاثیر آن بر جامعه – از طریق کار بر توانمندسازها – اعم از رهبری، سیاست و خط مشی، مدیریت افراد ومدیریت فرآیند و منابع – قابل دستیابی است. در واقع با بهبود عملکرد توانمندسازها، نتایج خودبخود بهبود می یابند. اما خودارزیابی تا چه حد می تواند روابط بین نتایج و توانمندسازها را توصیف کند؟ آیا مدیران می توانند با خیال راحت به انجام کارهایی بپردازند که به سمت بهبود می روند؟
بسیاری از کاربران ابتدایی مدل BEM، از آن ناامید هستند; آنها هیچ پیشرفتی در کیفیت، سرآمدی یا هزینه کف مشاهده نکرده اند. در زیر، مدیر یک شرکت مهندسی از تجربه اش در خودارزیابی می گوید:
" ما کاری را انجام دادیم که اکثر شرکتها انجام می دادند. برخی از ما به عنوان ارزیاب آموزش دیدیم و ارزیابی شرکت را انجام دادیم، فاصله ها را مشخص کردیم،فعالیتها را اولویت بندی کردیم و . . . تقریبا بعد از دو سال، ما همچنان در حال تکراراین چرخه برای سومین بار بودیم که ناگهان خودمان را متوقف کردیم و از خودمان پرسیدیم که ما واقعا چه کاری انجام می دادیم که آن را متوقف کردیم. شاید به نظر ابلهانه باشد، ولی ما هیچ وقت به این پرسش فکر نکرده بودیم. ما فکر می کردیم که این کار قطعا مفید است، شاید به این دلیل که به ما گفته شده بود که اعتقاد داشته باشیم اینگونه است. با این همه، وقتی ما این سوال را از خودمان پرسیدیم که در حال به دست آوردن چه چیزی هستیم، مزایای حاصل از تغییر هزینه کف معلوم نبود."

 

تیم مدیریت او بجای آنکه کاربرد BEM را متوقف کنند، به طرح سوال در مورد آنچه یاد گرفته بودند، پرداختند. او حالا پس از این تجربه، دیگران را برای بکارگیری این مدل اینگونه راهنمایی می کند:
" نصیحت من به هر کسی که BEM را بکار می گیرد این است که با فرآیندها شروع کند. ما توجه نکردیم که فرآیند کار و طرز عمل تا چه حد مهم است. الان ما می دانیم که به آن میزان پیشرفتی که می خواستیم، نرسیدیم، زیرا ما در خودارزیابی که از طریق مقایسه با مدل حاصل می شد، در مسیر امتیازگیری افتاده بودیم. در حالیکه می بایست در ابتدا با تعریف فرآیند کاری خودمان و تمرکز بر کار ارزشی شروع می کردیم. ولی ما این ایده ها را وقتی کشف کردیم که در مسیر کار قرار گرفته بودیم."
احتمالا این مهمترین نکته ای است که مورد تاکید قرار گرفته است. اگر همین نکته را بسط دهیم، می توان آن را این گونه مطرح کرد که تغییر نباید هنگام مقایسه با مدل شروع شود، بلکه باید با درک شرایط موجود و چگونگی وچرایی عملکرد فعلی شرکت، آغاز گردد.
 
ایراد وارد بر روش BEM
 
خودارزیابی از طریق مقایسه با مدل، روشی غیرقابل اعتماد برای شروع تغییر است. در بسیاری حالات، این خودارزیابی، درک درستی از چگونگی انجام کارها و شرایط فعلی سازمان ارائه نمی دهد و براین مبنا، مدیران را به سمت تصمیمات و فعالیتهایی سوق می دهد که براساس دانش و آگاهی نیست. نتیجه غالبا قابل قبول است ولی کار مفیدی برای بهبود صورت نمی گیرد.